گرچه با کپسول اکسیژن مجابت کرده اند
مادرت می گفت: دکترها جوابت کرده اند
مرگ تدریجی ست این دردی که داری میکشی
منتهی با قرص های خواب، خوابت کرده اند
با کدامین آتش ای شمعی که در خود سوختی
قطره قطره در وجود خود مذابت کرده اند؟!
میپری از خواب و میبینی شهید زنده ای
با چه معیاری _ نمی دانم _ حسابت کرده اند
قصر شیرینی ، که از شیرینی ات چیزی نماند
یا پلی هستی که چون سرپل خرابت کرده اند؟
خواب میبینی که مسئولان بنیاد شهید
بر در دروازه های شهر قابت کرده اند
خواب میبنی کنار صحن " بابا یادگار"
بمب ها بر قریه ی " زرده" اصابت کرده اند
خواب میبینی ، که در "سردشتی " و " گیلان غرب"
خواب میبینی که در آتش کبابت کرده اند
خواب میبینی ، می آید بوی ترش سیب کال
پس برای آزمایش انتخابت کرده اند...